داده جنون هستی من را به باد روز نخستین که شنیدم جواد میچکد از کنج لبانم شراب خانهات آباد خرابم خراب امام جواد سنگ تراشی دل سنگم گرفت تیشه زد و ساخت از آن دُر ناب شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت در خم آن گیسوی پر پیچ و تاب وای اگر دست تو افتد دلم فارغم از روز حساب و کتاب جاذبهی محض مرا نور کن حضرت خورشید به جانم بتاب جذبهی پیغمبر امی جواد ای بابی انت و امی جواد نیست فقط روز مبادا کریم هست همه روز و شبم با کریم یاد گرفته است که بر هیچ کس رو نزند این دلم الا کریم هر چه گره بیشترم میزند میشود این فاصلهها تا کریم خواهش ما جرعهای از آب بود داد ولی پهنهی دریا کریم بس که در بسته زدم خستهام باز نشد هیچ در امّا کریم در نزده در به رویم باز کرد باز همین طائفه اعجاز کرد فیض مسیحاییات عیسی بَرَد دست به دامان تو موسی برد از همه دل میبرد آقای من بیشتر از حضرت زهرا برد روی پرش لطف کن و پا گذار رتبهی جبریل به بالا برد شکر برایت حرم آخر رسید نالهی مجنون دل لیلا برد بال بده تا حرم کاظمین با نفس وای حسینم، حسین مثل همیشه دم ایوان طلا نام تو شد نام تو سوگند ما نام تو را گفتم و باران گرفت خیس شد از گریهی ما صحنها پنجره فولاد گره باز کرد از من افتاده به لطف شما مثل همیشه دم بابالجواد حاجت ما بود که آقا رضا جان جوادت ببرم کاظمین تا بخوانیم به پایین پایت آمدهام ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده وای اگر غصه مادر نبود حال تو اینقدر مکدر نبود مثل حسن شدجگرت ریزریز حیف که بالین تو خواهر نبود کاش زمین آب نمی ریـخـتـند حیف به جز خنده پسِ درنبود شکر خدا قـسمت تو بــــام شد گودی و نامحرم و خنجرنبود شــکر خدا پیش نگاهت ز بام بر ســر نیزه، سر اصغر نبود دلم غیر ایوان پناهی نداشت دلم زائری بود و راهی نداشت . دلم در بساطش جز آهی نداشت علی داشت آن را که شاهی نداشت . به دور امیر کرم گشتهام صد و ده قدم در حرم گشتهام به او گفتم ای شاه راهم بده امان نامهای بر گناهم بده. لیاقت به یک دم نگاهم بده پناهی ندارم پناهم بده صدا زد پریشانیات با علی اگر خسته جانی بگو یا علی همین لحظهها بود پیدا شدم علی گفتم و از زمین پا شدم شب و روز حیران مولا شدم گدا بودم او خواست آقا شدم دلِ من بدون علی بیکس است بمیرم ببینم علی را بس است تحمل به این نور لابد نبود ترک خوردن کعبه بیخود نبود و کعبه که جای تردّد نبود پس اینها همه یک تولد نبود خدا خواست ثابت کند بر جهان علی هست یکتاترین در جهان . فقیری که انگشتر از او گرفت سلیمان شد و ذکر یاهو گرفت زمین تخت او، آسمان تاج او به دوش نبی بود معراج او اگر مدح او بر لبم جا گرفت یدالله دستان من را گرفت به من گفت از مرد خندق بگو بیا از علیٌ معالحق بگو سه بار از نبی اذن میدان گرفت علی هست پس مصطفی جان گرفت نبی گفت جانم به قربان او علی جان من هست و من جان او علی با خدا و خدا با علی علی یا خدا گفت، حق یا علی امیری نداریم الّا علی اگر ناتوانی بگو یا علی