داداش چه‌طور ازم می‌خوای یه گوشه‌ای آروم بشینم

داداش چه‌طور ازم می‌خوای یه گوشه‌ای آروم بشینم

[ میثم مطیعی ]
داداش چه‌طور ازم می‌خوای یه گوشه‌ای آروم بشینم؟
فردا رو از همین حالا دارم جلو چشام می‌بینم

عید قربان می‌شه و لباس احرامتو از من می‌خوای
لحظه‌های آخرت میای و یه کهنه پیراهن می‌خوای

از حالا چشمام داره سیاهی می‌ره حسین
کفن نیست، زینب برات فکرِ حصیره حسین
چی می‌شه خواهرتم برات بمیره حسین؟
چی‌ می‌شه؟

حسین جان، کم نشه سایه‌ی تو از سر من... 
****
خیره شدی به خیمه‌ها من با نگاهِ تو می‌سوزم
امشب داداش تا خود صبح کنار آهِ تو می‌سوزم

راستی امشبی چرا، هِی پشت خیمه رو نگاه می‌کنی؟
چی شده این‌جور با بغض، گلوی اصغرو نگاه می‌کنی؟

چی می‌شه فردا دیگه خورشید طلوع نکنه؟
چی می‌شه حرمله کارشو شروع نکنه؟
چی می‌شه سه‌شعبه قصد بریدنِ گلو نکنه؟
چی می‌شه؟

حسین جان، کم نشه سایه‌ی تو از سر من... 
****
راستی داداش دیدی برا عباس اَمان‌نامه آوردن؟
غوغا شد و گفتم همه بچه‌ها رو به خیمه بردن

من دلم قرصه ازش، اما دیدی چقدر خجالت کشید؟
خیلی آرامش گرفت، صداشو وقتی که رقیه شنید

الهی، عباس همیشه باشه دور و بَرَم
الهی، حرومیا هیچ‌ وقت نیان به حرم
نبینم، که با سنان و خولی همسفرم
الهی

حسین جان، کم نشه سایه‌ی تو از سر من... 
****
نفس بکِش نفس بکِش راحت تو این ساعات آخر
آروم یه ذرّه حرف بزن با این گلو برام برادر

خواهرت حق داره که این‌همه غصّه واسه تو می‌خوره
قاتل تو میاد و با دوازده ضربه سرتو می‌بُره

الهی، به روی سینه‌ کاش دیگه نشینه
الهی، دختر تو اینا رو کاش نبینه
تنِ تو بی‌غسل و بی‌کفن روی زمینه
الهی

حسین جان، کم نشه سایه‌ی تو از سر من...

نظرات