حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو هم خویش را بیگانه کن؛ هم خانه را ویرانه کن و آنگه بیا با عاشقان همخانه شو؛ همخانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان میروی، مستانه شو؛ مستانه شو رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها و آنگه شراب عشق را پیمانه شو؛ پیمانه شو چون جانِ تو شد در هوا، ز افسانهی شیرین ما فانی شو و چون عاشقان، افسانه شو؛ افسانه شو
من که دیوانه شدم
کریمی را دوست دارم