جنته کربلا

جنته کربلا

[ حسین ستوده ]
جنته کربلا 
دیدنیه شلوغی و خلوت کربلا

حسین جان ...

فراموش میشم
مثه شمعی که ذره ذره خاموش میشم
از یاد میرم
مثه نسیمی اومدم مثه باد میرم

واسه شبایی که نیستم می‌خونم به خدا که دوست دارم
واسه روزایی که نیستم می‌خونم به خدا که دوست دارم

این درده
محاله ادمی که مرده باز برگرده
گرماتو نگیر ازم آخه خاک سرده

حسین دوست دارم...

هر چی که تلاش کردم، هر چی که دویدم
آخر گره خورد کارم، جایی نرسیدم

حتی نفس از این دل، راحت نکشیدم
اینجام که بگم اینو من دیگه بریدم

به دست و پات میفتم اباالفضل
مثل خودت زخم زبون شنفتم اباالفضل

به دست و پات میفتم اباالفضل
دارم می‌میرما نگی نگفتم اباالفضل

به ام البنین مادرت
منو رد نکن از درت، ابوفاضل ابوفاضل 
به ام‌البنین مادرت
منو وا نکن از سرت، ابوفاضل ابوفاضل

نه‌نه ام‌البنین به چادرت گرفتارم

اینهمه صدات زدم مادر
یه دفعه پسر صدام کن خوب 
کُشتم امشب خودمو دیگه
لااقل یه بار نگام کن

آبرو بردم
تو که عباست زمین‌خورده ببین 
من زمین خوردم
آخه دیگه چجوری بگم نه‌نه
من کم آوردم

نظرات