جانِ همان پهلوشکسته زود برگرد

جانِ همان پهلوشکسته زود برگرد

[ سیدرضا نریمانی ]
جانِ همان پهلوشکسته زود برگرد
جانِ گلی که روح در گلدان ندارد

طوری لگد زد میخ در پهلو فرو رفت
نامردِ بی‌غیرت مگر وجدان ندارد؟!

در اوج تنهایی صدف از دُر جدا شد
مادر به غیر از فضّه پشتیبان ندارد

*****

در حدیث سوختن دل را بگو، پر را نگو
شعله‌ی در را بگو، احوال مادر را نگو

بی‌ادب‌ها پشت در فریاد مستی می‌زنند
حرف‌های تندشان در پیش کوثر را نگو

گرمیِ آتش اذیت می‌کند حوریه را
این وسط آن شعله‌ی خورده به معجر را نگو

پای نامحرم‌ اگر بر چادر ناموس خورد
گریه کن بر حالش امّا حال شوهر را نگو

میخ نامرد آن‌قدَر کج رفت پهلو زخم شد
لال باش ای طبع! شرح سقط گوهر را نگو

آبروداری اگر افتاد زیر دست و پا
شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو

*****

به آتش زدند
حریم خدا را به آتش زدند
حریم علی، حریم ولی
تو را عدّه‌ای شب‌پرست
در خانه را مست و هیزم به دست
حریم نبی
حریم همه انبیا را به آتش زدند

چه بد زد به در، لگد زد به در
لگد زد به قرآن و در را شکست
فقط در نه پهلوی زهرا شکست
پدر ای پدر محسنم سقط شد
لگد زد به در محسنم ...

علی را رسن‌بسته بردند و من
کنار حسین و کنار حسن
در آن بین بی‌هوش و با حال بد
کمک خواستم، فضّه آمد مدد

غم شوهرش یک طرف
غم کودک پرپرش یک طرف
گریز غم روضه‌های پسر
غم روضه‌ی دخترش یک طرف

دوان آمده
چرا مضطرب عمّه جانِ امام زمان آمده؟!
چرا حرمله با سنان آمده؟!
چرا شمر سمت تنی نیمه‌جان آمده؟!
چرا خنجرش را کشیده آه!
ندیده مگر مادرش قدکمان آمده؟!

سرش را بریدند و بر نی زدند
چرا ده سوار به سمت تن بی سرش اسب را هی زدند؟!
بمیرم برای دل مادر و این‌همه روضه‌ی دَرهم فاطمه
...
غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت زینب از خیمه دیدا
غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت شمر رُو سینه‌ت پریدا

غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت موتو خیلی کشیدا
غریباً وحیداً فریدا
می‌گفت خنجرش دیر بُریدا
...
والله وقاحت داره
خیمه نرید برادرم رُو خیمه غیرت داره

نظرات