توحید که لا اِلٰه الا الله است اسلام، محمدٌ رسول الله است با این دو سخن کسی به جایی نرسد گر بیخبر از علی ولیُ الله است یا محمد ای رسول بهترین کردارها حسن خلقت شهره در اخلاقها رفتارها در بیانت بند میآید زبان ناطقان قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها أشهَدُ أن لا اله جز خدای دین تو أشهَدُ أن نبی ای احمد مختارها طفل ابجدخوان تو سلمان سیصد سالهات استوار مکتب ایثار تو عمارها تا نفس داریم و تا خورشید میتابد به خاک دل به عشق بیزوالت میکند اقرارها پایبوسی تو عزت داده ما را اینچنین گل نباشد کس نمیآید سراغ خارها کِی روَد از خاطرم یادت که در روز ازل کندهاند اسم تو را بر سنگ دل حجارها داغ تو در سینهی ما هست چون خاک توییم لاله کی روییده در آغوش شورهزارها هرکه منسوب تو گردد رنگ و بویش میدهند شاهد حرفم گلاب و شیشهی عطارها وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار رو به تو آرند وقت خستگی کرارها ای که با خون دلت پروردهای اسلام را چشم وا کن که نهالت داده اکنون بارها سنگ میخوردی و میگفتی که ایمان آورید کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها بارها بال و پرت درهم شکست از کینه تا بال و پر دادی به دست جعفر طیارها با عیادت از کسی گه بارها آزردهات روح ایمان را دمیدی در دل بیمارها رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست جان به لب شد از غمت شهرت مدینه بارها تاکه چشمت بسته شد ای قافله سالار عشق رم نمودند عدهای و پاره شد افسارها آنقدر گویم پس از تو میخ در خون گریه کرد نالهها برخواست بعدت از در و دیوارها ****** حیا ز حقِ نمک نکردند نگاه کردند کمک نکردند ****** تو بر گلو بوسه زدی آنها بریدند ****** مُشَیعین تن پاک یوسف زهرا شدند ده تن هنگام ظهر عاشورا به اسبها ز ره کینه نعل تازه زدند