(تا حالا تو دنیا کسی، ندیده من گریه کنم ولی برا غربت تو، حالا میخوام زار بزنم)۲ گفته بودی علمداری کنم، ولی نشد برای شش ماهت کاری کنم، ولی نشد... داره زینب میره اسارت، حرم رو ببین همه رفتن برای غارت، پیش من نشین به دورمون حلقه زدن، تا روی پات سر نزارم همه با شمشیر اومدن، حالا که من دست ندارم هر کاری کردم از پا نمونم، ولی نشد تو راهه خیمهها جا نمونم، ولی نشد ببین مُردم من از خجالت، ز ام بنین همه رفتن برای غارت، پیش من نشین دل کمونا که گرفت، نبودی بارون میاومد مادرت اومد ندیدم، آخه چشام خون میاومد هر کاری کردم آب و ببرم، ولی نشد شده به قیمت دست و سرم، ولی نشد تو و گریه، من و خجالت، علم رو زمین همه رفتن برای غارت، پیش من نشین