بین مقتل غرقِ خون افتادی و تشنهترینی زینت دوش پیمبر واسه چی روی زمینی پیکرت روبه عصا و نیزه و خنجر سِپُردن خواهرت زینب بمیره که غریب گیرت آوردن به چه جرمی اینجور تنت رو زیر و رو کردن تو دهنت نیزه فرو کردن لگد زدن حتی به پهلوت به چه جرمی با پا تنت رو جابهجا کردن تو بدنت نیزه رو تا کردن پنجه کشیدن به سر و روت حسین من حسین من... تا رو سینهت پا گذاشت با چکمه، روزم رو سیاه کرد التماسم رو شنید اما سرت رو باز جدا کرد فکرشم حتی نمیکردم که اینقد وحشیونه اینجوری ذبحت کنن این نانجیبای زمونه به چه جرمی فقط برا بُریدنِ یک سر دوازده ضربه زد با اون خنجر یه نانجیبِ بی سر و پا به چه جرمی رگای حنجرت ز هم پاشید اعضای پیکرت ز هم پاشید فقط برای مال دنیا روی نیزه سَرو بُردن حسین من حسین من...