بین محراب ازل گرم سجودی بانو اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو سرّ لولاک که تکلیف مرا روشن کرد علت خلقت افلاک تو بودی بانو کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو هر سحرگاه تو معراج دمادم داری بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو آمدی آینۀ نور الهی باشی حُسن مطلق شوی و لایَتناهی باشی عصمت حضرت حق شد متجلی در تو میفرستد خود الله تحیت بر تو روی لب زمزمۀ ناب تبسم داری با خدایت چه کلیمانه تبسم داری آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است روشنی بخش دل و جان تو یا قدوس است آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی آمدی اُم ابیهای محمد باشی تو که در بندگی و زهد و وفا دریایی پارۀ قلب نبّی، اِنسیة الحورایی لحظههایت ایثار، صداقت، تقوا راضیه، مرضیه، صدیقه، زکیه، زهرا اَعوذُ بِالله مِنَ الشیطانِ الرَجیم بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً حُب تو موهبت حضرت حق در دلهاست خانهات تا به ابد مقصد سرمنزلهاست رحمت و جود و سخا جلوهای از آیۀ توست که مقدم به تو یا فاطمه همسایۀ توست خانه داری تو که شهرۀ آفاق شده عرش اعلی به تماشای تو مشتاق شده هر که از باغ بهشت تو سخن میگوید از بزرگی و کرامات حسن میگوید بر سر دوش نبّی نور دو عینی داری جان عالم به فدایت چه حسینی داری در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد هر که خاک قدم حضرت زینب باشد قدر یک گوهر یکدانۀ تو مکتوم است اُم کلثوم تو مانند خودت مظلوم است از نگاه تو فقط نور خدا میبارد هر کسی نام تو را روی لبش میآرد ناخود آگاه دلش چشمهای از ایمان است هرکسی نیست در این دایره سرگردان است بین دستان تو دستاس اگر میگردد گردش کون و مکان هم به تو برمیگردد چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین آسمان دور سرت گرم طواف است ببین هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد چادرت رایحۀ یاس بهشتی دارد چه بگویم که بُوَد فاطمه جان درخور تو عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو مَدحت این سورۀ بی خاتمه کِی کار من است شرح اوصاف تو یا فاطمه کِی کار من است جنتی هست اگر شمس دل افروزش تو عالمی هست اگر ماه شب و روزش تو آب مهریۀ تو گشته و تطهیر شده در دل شیعه فقط مِهر تو تکثیر شده حب تو روشنی عرصۀ محشر باشد در دل هر که ولای تو و حیدر باشد میشود با نظر لطفت الهی مادر به سوی جنةُ الاَعلای تو راهی مادر