بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش پر شراره بود در زیر پای اسب دو کودک زِ دست رفت در خیمه بود جای صد یتیم چیزی که جا نداشت در آن خیمه چاره بود از دست ها مپرس که با گوشها چه کرد از مشتها بپرس که با گوشواره بود *** سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب