بیتو و اکبر، مگه میشه یه لحظه زندگی کرد؟ چه بلایی بر سرت آوردن این کفّار نامرد؟ جای این که رَخت دومادی برای تو بیارم حالا باید یک کفن هم، واسهی تو کنار بذارم دلم خوش بود، که بعد اکبرم تو رو دارم حالا دیگه به چی امیدوارم؟ تو هم منو تنها گذاشتی تو هم رفتی، نگفتی بدتر میکنی پیرم دق میکنم، از غصّه میمیرم چرا عمو رو جا گذاشتی؟ نشسته خون روی چشمام شدم شرمندهی بابات عمو جانم، عمو جانم... **** یادگاریِ داداشم کشته شد، ای دادِ بیداد پیش چشمم جون میدی و کاری از من برنمیاد بیزره بودی بمیرم، زخمات اینقدَر عمیقه قرص ماه بودی و حالا، صورتت مثل عقیقه بمیرم که تنت پُر از زخم هلالی شد سهم دلم آشفتهحالی شد آهم بلنده از نهادم تو شاهد باش، تموم خونوادهمو کشتن بدجور برادرزادهمو کشتن آه ای خدا، برس به دادم کشیده شد، قد و بالات شدم شرمندهی بابات عمو جانم، عمو جانم... **** زیر سُمّ مَرکبا شد قامتت مثل علمدار نیزه به پهلوت زدن تا که بشه مدینه تکرار جای مسماره سُم اسب راه نفس رو به تو بست مثل مادر استخون سینهی تو هم شکست نگاهی کن، هنوز دلآرامِ منی قاسم جوونِ ناکامِ منی قاسم باید برات حجله بذارم عزیزِ من، گرفته پیکرت بوی نیزه ماه عسل میری روی نیزه خزون شد از قدت بهارم نشسته خون به سر تا پات شدم شرمندهی بابات عمو جانم، عمو جانم...