به زندگیم فکر میکنم ازت تشکّر میکنم آیندهمو تا دم مرگ با تو تصوّر می کنم شاید الان به عاشقی فقط تظاهر میکنم کجا رفت اون روزا و حال و هوا اون نعمتای ساده مثلاً یه روضهی چند نفره کنار خونواده مثلاً تا اسمتو میشنیدم میدیدم گریهم به راه افتاده حس میکنم، نسبت به قبل ارادتم کمرنگ شده یه بار منم صدا بزن خیلی دلم برات تنگ شده حسین، حسین، حسین، حسین بچّگیامو یادمه قدیم کجا الآن کجا؟ چه ذوقی داشتیم اون روزا نوکریای بی ریا با چادر مادرامون تکیه زدیم محرّما خدایی یادش بخیر مادربزرگ زنجیر و سنج بهم میداد هی میگفت خیر ببینی پیرهن سیاه چقدر به این بچّهام میاد الهی عاقبتت بخیر دم این خونه الهی عمرت زیاد هر وقت جلوم اسمت میاد گریهم میاد بی اختیار تازه میشه غمت حسین کهنه میشه روز و روزگار کهنه میشه غم روزگار حسین، حسین