غم به جونم بود عذابِ خجالت فقط کم بود کنار تنت کاش باباتم بود، قاسم جون هنوز داری صدام میزنی، خون میشه جاری ولی برنمیاد ازم کاری، قاسم اسبها چیکار کردن با بدنت؟ روی زمین چسبیده پیروهنت اونقده غلتیدی زیر پاها خون میریزه بیرون از دهنت اینجوری درنمیاد نفس، مشت نکوب روی سینه میشنوی نالههامو، داره میرسه تا مدینه ای داداشِ غریبم، حسن... **** رد شدن از روت بیابونو برداشته عطر و بوت توی پنجهی قاتله گیسوت، قاسم مات و مبهوته عمویی که خیره به پهلوته هنوز حرز بابا به بازوته، قاسم اینجوری که دست و پا میزنی قبر عموتو داری میکَنی از حسودیشون با سنگ زدنت کاش نمیگفتی اِبنُ الحسنی سر گذاشتی رو شونهم، ولی پات به خاکا رسیده کاش بابات کربلا بود میدید قاسمش قد کشیده ای داداشِ غریبم، حسن...