بنده‌ای که از خدا حرمت شکست

بنده‌ای که از خدا حرمت شکست

[ محمدحسین پویانفر ]
بنده‌ای که از خدا حُرمت شکست
میهمان رَبّ شد و بالا نشست

گر چه بد بود و خریداری نداشت
با بد و خوبش، خدا کاری نداشت

او خودش آمد به دنبال همه
برکتش شد شامل حال همه

خانه‌ها را غرق نور صحن کرد
سفره‌ی مهمانی‌اش را پهن کرد

خلق را شرمنده کرد از هر نظر
بنده‌ی بی‌آبرو را بیشتر

زحمت این سفره را مادر کشید
هر کسی که تشنه شد کوثر چشید

چه بساطی را فراهم کرده است
چای ما را در نجف دم کرده است

نخل جان را آبیاری می‌کنیم
با علی شب زنده‌داری می‌کنیم

با توام ای چشم بارانی شده
اوّلین شب‌های مهمانی شده

از گناه غفلتم آزرده‌ام
باز هم از نفس بازی خورده‌ام

من که با بال شکسته می‌پرم
درد خود را پیش سلطان می‌برم

باز عبد خانه‌زادش می‌شوم
سائل باب الجوادش می‌شوم

روی سنگ صحن، زانو می‌زنم
به علی موسی الرضا رو می‌زنم

نوکر او سرفرازی می‌کند
بس که او مهمان نوازی می‌کند

گر چه چشمانم به ایوان طلاست
آرزوی من طواف کربلاست

من فدای آن که خوانده بار‌ها
در خراسان روضه‌ی کرب و بلا

گفته: گر چه زهرگین شد این تنم
یا چنین در کوچه‌ها جان می‌کَنَم

می‌روم در حجره بی دل‌واپسی
دست و پایم را نمی‌بندد کسی

بی‌قرارم لحظه‌های آخرم
چون جوادم می‌رسد بالا سرم 

وای من از داغ عظمیِ حسین
وای من از قد و بالایِ حسین

شمر هم‌رنگ غروبش کرده بود
بین مقتل میخ‌کوبش کرده بود

نظرات