بنا نبود که آفت به باغِ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند **** خیز بابا آبرویم را بخر عمّه را از بین نامَحرم ببَر **** علیاکبر که بر زمین افتاد آسمان آفتاب را گم کرد آنچنان زخم روی زخم آمد که عدو هم حساب را گم کرد خواست تا خیمه پَر کِشَد اما شیرِ زخمی عقاب را گم کرد پدر آمد به یاریاش برود من بمیرم رکاب را گم کرد پسرِ بوتراب بین تراب نوهی بوتراب را گم کرد