بسم رب الکرم از خیمه یلی میآید از دل دفتر غیر مثلی میآید سیزده جام سبوی عزلی میآید خوب دقت کنی انگار علی میآید گفت قاسم پسر شیر جمل گیر منم من حسینی شدهی دست امام حسنم به سرم شوق عروج است، پرم را برسان قاصد از راه بیا و خبرم را برسان برگهی توصیهی معتبرم را برسان مادر آن توصیهی دست نویس پدرم را برسان تا ببینم که بیهوده نبود این سخنم من حسینی شدهی دست امام حسنم قطرهی اشک تو شد آب وضو، باور کن ترس لشکر شده پیش همه رو باور کن دشت پر میشود از خون عدو باور کن جوشنی در خور من نیست عمو باور کن زره پیکر من هست همین پیروهنم من حسینی شدهی دست امام حسنم قطرهای بود در آغوش عمو، دریا شد رجزی خواند که در قلب حرم غوغا شد گام برداشت و در معرکه طوفان پا شد ضربههای حسنی، قاتل ازرقها شد نعره میزد که سر از کوفی و شامی بزنم من حسینی شدهی دست امام حسنم ناگهان دوره شدن، خدعهی این پیکار است نیت هر که رسیده است به من، کشتار است بی هوا سنگ به صورت بخورد دشوار است زخمها زیر سر نیزهی لاکردار است حک شده با خط سرنیزه به روی بدنم من حسینی شدهی دست امام حسنم نقطه بودم که هزاران خط مطلب شدهام در به هم ریخته بودن، چه مرتب شدهام فرش پا خوردهی چندین سم مرکب شدهام عین موم عسل از حفره لبالب شدهام با عبا هم بخدا جمع نگردید تنم من حسینی شدهی دست امام حسنم