
بریز آب روان اَسماء، ولى آهسته آهسته به جسم اطهرِ زهرا، ولی آهسته آهسته بریز آب روان تا من بشویم مخفی از دشمن تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته ببین بشکسته پهلویش، سیَه گردیده بازویش تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نور چشمانم، حسین ای راحتِ جانم بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته رَوَم شبها سراغ او، به قبر بیچراغِ او کنم زاری زِ داغ او، ولی آهسته آهسته **** راستی زهرا این کودکت چه دیده که هِی زار میزند؟ هِی دستِ مشتکرده به دیوار میزند **** یا امیرالمومنین روحی فداک آسمان را دفن کردی زیر خاک