
(برخیز و ای جوان سر خود را زمین مکش)2 (تو زخم خوردهای، پر خود را زمین مکش)2 (ای مادری تر از همه، کم دست و پا بزن)2 (پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش)2 (علیِ اکبر رضا)5 (اسباب رقص و شادی زنها شدی چرا)2 صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش (اینان ز دست و پا زدنت کیف میکنند)3 (طاقت بیار و پیکر خود را زمین مکش)2 شکر خدا که نیست تماشا کند رضا گوید دو دیدهی تر خود را زمین مکش (در کربلا پدر به پسر التماس کرد)2 برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش بس کن حسین، آبروی خویش را نبر زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش کار عباست بردن این جسم زینبا با گوشههای معجر خود بر زمین مکش