با همین روی سیاهم بار بستم آمدم زشت و زیبا، خوب و بد، هر چه هستم آمدم غصهام را بیشتر از خَلق، مادر میخورد طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد با لباس پاره هم دارم بهای بهتری چون که دارم دعوت از مشکلگشای بهتری با دو دستِ خالیم کوه گناه آوردهام بر علیِ مرتضی امشب پناه آوردهام بچه که بد میشود، بابا پریشان میشود او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان میشود راهِ این آلوده افتاده به دریای نجف خوب شد من را سپردی دست آقای نجف هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت میکِشد بار مرا بر شانهاش تنها علی نیمهشب در میزنم این خانه را با یاعلی رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین مَن ارادَ الله خواندم، پشت آن گفتم حسین خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید گفت مادر، رو به روی قبلهام محراب ریخت تشنه بودی، پیش چشمت کاسههای آب ریخت مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین زنده بودی و شدی با نیزهها درهم حسین هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت پیکرت پاشیده بود از هم فقط بوسیدمت