بازدوباره دیده ها و رنگ غصه وعذاب شد

بازدوباره دیده ها و رنگ غصه وعذاب شد

[ حسین سیب سرخی ]
(باز دوباره دیده‌هامون، رنگ غصه و عزا شد 
کاروان شاه خوبان، وارد کرببلا شد)۲

کاروانی از شقایق، کاروانی از گل یاس
یه طرف علی‌اکبر،یه طرف قاسم و عباس

وا مصیبت شاه عترت، اومده به دشت غربت ...

خیمه‌های آل زهرا، شد به‌پا تو دشت ماتم
از چشای دخت حیدر، میباره اشکای نم نم

از زمانی که برادر، پا گذاشتی توی صحرا
یادم اومد حرفایی که، شنیدم از لب زهرا

مادرم میگفت همیشه، قصه‌هایی زغم و درد
ماجرای کربلا و، قصه‌ی  یه عده نامرد

وا مصیبت شاه عترت اومده به دشت غربت ...

دختر من یه روز آخر، باید از حسین جدا شی
تک و تنها همسفر با، مردمای بی حیا شی

نگاه کن به حالو روزم، دست و پام داره می‌لرزه
نخواه ناموس ولایت، باشه و چشمای هرزه

ترسم اینه که ببینم، عدو رو رو سینه‌ی تو

حسین آه آه آه...

بازم آقا دل تنگم، داره میل پر کشیدن
خوب می‌دونی کربلا رو، خیلیا هنوز ندیدن

چی میشه تو این محرم، هم‌نشین مادرت شم
بیام و شبیه زهرا، تو حرم مجاورت شم

نظرات