اینکه تو داری، قیامت است نه قامت وین نه تبسّم که مُعْجِز است و کرامت هرکه تماشای روی چونقمرت کرد سینه سپر کرد پیش تیر ملامت هرشب و روزی که بیتو میرود از عمر بر نفسی میرود هزار ندامت عمر نبود آنچه غافل از تو نشستم باقی عمر ایستادهام به غرامت سرو خرامان چو قدّ معتدلت نیست آنهمه وصفش که میکنند به قامت چشم مسافر که بر جمال تو افتاد عزم رحیلش، بدل شود به اقامت اهل فریقین در تو خیره بمانند گر بروی در حسابگاه قیامت