اینهمه راه دویدم ز پی دلدارم به امیدی که در این دشت برادر دارم خیز نگذار که ما را به اسیری ببَرند من که از راهیِ بازار شدن بیزارم تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم فکر همراهیِ با شمر دهد آزارم یک عبا داشتی و خرج علیاکبر شد گو چه سان نعش تو از روی زمین بردارم؟ به نگاه منو تو خیره شده چشم رباب خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم