ای کودک برادرم تو یادگار حسنی

ای کودک برادرم تو یادگار حسنی

[ حسین سیب سرخی ]
ای کودک برادرم، تو یادگار حسنی
به باغ زهرا و علی، تو غنچه‌ی یاسمنی

نمی‌تونم ببینمت، که توی چنگ دشمنی
عمه فدات بشه الهی، تو یادگار مجتبایی

میون گودال، یه عده نامرد
با تیغ و نیزه منتظر نشسته‌اند

اینان همانند، که توی کوچه
پهلوی مادرم ز کین بشکسته‌اند

جان من بیا، دیگر نخون شعر رفتنو
جانم رسیده بر لب
عمه می‌دونه اگر بری سمت قتلگاه
شرمنده میشه زینب

وای از این ظلم عدو، من بمیرم برات عمو...

عمه خدا می‌دونه که، طاقت نداره این دلم
از ناله‌ی عمو ببین، آتش گرفته حاصلم

قسم به گریه‌های تو، مشتاق تیغ قاتلم
دیگر ز دنیا گشته‌ام سیر، ترسی ندارم من ز شمشیر

چطور ببینم عموی خوبم
از کینه‌ها خوابیده پشت آسمون

از شدت درد با لب تشنه
میزنه دست و پا میون خاک و خون

عمه جان ببین
یه مشتی نامرد بی‌حیا
عمو رو دوره کردن

انگاری عدو، قراره که 
دست پاکشو، جدا کنه از گردن

وای از این ظلم عدو، من بمیرم برات عمو...

از روزی که چشمای من، به فیض کربلا رسید
یه خط قرمز رو همه، عشقای این دنیا کشید

هر جایی رفت قشنگ‌تر از، شش گوشه جایی رو ندید
خدا روی دلم نوشته، کرببلا خود بهشته

خسته شدم از درد جدایی
پس کی حسین دوباره زایرت میشم
یه کاری کن که یه بار دیگه بیام حرم مجاورت شم

جان خواهرت، دوری نکن
عقده شد برام، ترسم بمیرم آخر
قسمتم نشه یه بار دیگه دیدنت بیام سلطان امیر بی سر

آخ از این درد و بلا، سخته غم کرببلا...

نظرات