ای سلیمان هدیهای ناقابلی آوردهام ۲ این دو تا را عاشق و سرگشتهی تو کردهام اینکه میبینم غریبی تو عذابم میدهد بی زهیر و بی حبیبی تو عذابم میدهد روی زینب را بگیر و با دلم بد تا نکن بینمان این آخرین پای قسم را وا نکن ۲ رخصت رفتن بده بازی مکن با قلب من خاطرت که هست در کوچه پریشان شد حسن من که میدانم پس از تو دست بسته میشوم کربلا تا کربلا حرمت شکسته میشوم ای حسین جانم حسین...