ای بهشت قرب احمد فاطمه لیلة القدر محمد فاطمه ای خدا مشتاق یا رب یا ربت ای سلام انبیاء بر زینبت عالم خاکی محیط غربتت آفرینش گشته گم در تربتت کاروان دل روان در کوی تو قبله ی جان محمد روی تو عصمت حق کوثر پیغمبری بلکه زهرای پیمبر پروری مشعل شب های احیای علی نقش لبخندت مسیحای علی اولین نور آخرین روشنگری هم ازل را هم ابد را مادری خلق عالم سائل و روزی خورت لیف خرما وصله های چادرت ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر وحی بی ایثار تو کامل نشد هل اَتی بی نان تو نازل نشد آنکه خاک مقدمش جان همه گفت جان من فدای فاطمه ای که در تصویر انسان زیستی کیستی تو ، کیستی تو ، کیستی فوق هر تعریف و هر تفسیر هم پاک تر از آیه ی تطهیر هم ای سجود آورده بر پای تو سر ای خدا هم از نمازت مفتخر مرتضی را محو صحبت کرده ای غرق در دریای حیرت کرده ای مدح تو کِی با سخن کامل شود وحی باید بر قلم نازل شود آفرینش مانده حیرانت بسی بِه که نشناسد مقامت را کسی بیم دارم هر که بشناسد تو را در مقام بندگی خوانَد تو را ای دو عالم قبضه ای در مشت تو وی زمام خلق در انگشت تو انبیاء را رهبری کن فاطمه اولیاء را مادری کن فاطمه خاک را فیض تو آدم می کند فضهات اعجاز مریم می کند بر در بیتت مقام نوکری نیست کم از رتبهی پیغمبری آسمانیها مسلمان تواَند بندهی مقداد و سلمان تواَند آنچه هست و نیست فیض عام توست خوشترین ذکر امامان نام توست از نبی تا حضرت مهدی همه ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه سینهی تو جنت پیغمبر است دامنت تا صبح محشر کوثر است عیسی از لطف تو صاحب دم شده آدم از خاک رهت آدم شده اخترانت جمله ماه عالمند دخترانت خوبتر از مریم اند از شب میلاد تا آخر نفس مصطفی یک دست را بوسید و بس آن هم ای دست خدا دست تو بود ای بر آن لبها و بر دستت درود تا ابد بادا سلام از داورت بر تو و دامان زینب پرورت مرغ جان را آشیان در بام توست نقش نام آفرینش نام توست ای خدا را کِلک قدرت در کفت نام ما را ثبت کن در مصحفت دید پیغمبر بهای این گهر باشد از دریای هستی بیشتر تا به شکر این گهر گوید سپاس گشت تا جوید یکی گوهر شناس دید قدر این گوهر را در زمین کس نداند جز امیرالمؤمنین ای امیرالمؤمنین حیران تو کیست تا گوید سخن در شأن تو مسجدالاقصای دل پروانه ات کعبه مشتاق طواف خانه ات در طواف خانه ات افلاکیان گوی سبقت برده اند از خاکیان خانه نِی رَشک گلستان خلیل آب بارانش سرشک جبرئیل آسمان آورده بر بامش پناه سر زده از آن دو خورشید و دو ماه مطبخش را روفتند از زلف حور وز تنورش میرود تا عرش نور عالمی پروانه و این خانه شمع آفرینش گرد آن گردیده جمع برتر از افلاکیانی فاطمه از چه بین خاکیانی فاطمه ما زِ تو اما تو از ما نیستی کیستی تو، کیستی تو، کیستی در تو تشریف خدایی یافتم اقتدار کبریایی یافتم باید اینجا لب فرو بست از بیان روز محشر قدر تو گردد عیان صحنهی محشر همه پابست توست اختیار نار و جنت دست توست مِهر تو روز قیامت هست ماست ریشههای چادرت در دست ماست روز محشر کار ما با فاطمه ست نقش پیشانی ما یا فاطمه ست از کرامت بر جبین ما همه ثبت کن هذا محب الفاطمه