تو آقایی که دستِ رد ندارد گدا پیشت نمیخواهد ندارد کبوتر، دورِ تو گنبد ندارد بقیعت زائری دارد؟ ندارد فدای داغ و دردِ بیشمارت نشانی از حسن دارد مزارت سبیلُ اللهی و سمت خدایی امیرِ مَروه و سعی و صفایی دلیل گریههای روضههایی شهیدِ زندهی کربوبلایی اگر از کودکی در شور و شینی تو گریان با علی بنِ الحسینی تو را در روضهی افلاک بردند ضریحت را به جائی پاک بردند تنت را با دلی غمناک بردند ولی با سه کفن در خاک بردند کنارت روضه بود و سینهزن بود حسین اما سه روزی بیکفن بود سیاهیِ عزا را میشناسی بلای کربلا را میشناسی زبانِ نیزهها را میشناسی تو سرهای جدا را میشناسی به قلبِ پاره پاره تیر دیدی زنان را در غُل و زنجیر دیدی اگرچه دیدی از دشمن جسارت اگرچه رفتهای بین عمارت خجالت میکشی از بعد غارت رقیه با تو بوده در اسارت تو هم دور و برش آتش گرفتی برای معجرش آتش گرفتی کنار او به پایت خار رفته حواست پیش نیزهدار رفته کسی که کوچه و بازار رفته ز جسمش، جان هزاران بار رفته میان شام، سرها سنگ میخورد به صورتهای زنها چنگ میخورد