او که می‌دانست قحط آب بود

او که می‌دانست قحط آب بود

[ کربلایی نریمان پناهی ]
او که می‌دانست قحط آب بود
اشک هم از تشنگی نایاب بود

آب اگر می‌خواست از قلب سپاه
بود تا دریا بر او یک گام راه

این سؤال از باب معنایش چه بود؟
اکبر از باب این تمنّایش چه بود؟

آب اینجا یک بهانه بیش نیست
آن که گردد آگه زین راز کیست؟

کوثر او در دهان باب بود
آب اگر می‌خواست عالم آب بود

(یا حسین و یا حسین و یاحسین)۲

با گلوی تشنه رو در خیمه برد
از لب عطشان بابا آب خورد

چون لب خشک پدر را می‌مکید
از دهان تشنه‌اش خون می‌چکید

شه فشردش در بغل کی نور عین
ای حسین از آن تو، تو از حسین

یوسف کنعان من خوب آمدی
پاره پاره پیش یعقوب آمدی

ماه کنعان دامنش شد لاله گون
ماه من برگشته از دریای خون

(یا حسین و یا حسین و یاحسین)۲

کام عطشان تو را دریا منم
این تو و این اشک دامن دامنم

من تو را تقدیم جانان کرده‌ام
آن چه جانان خواسته آن کرده‌ام

ترک چون جان منی بر پیکرم
نیست جای جان شیرین در برم

تیغ‌ها لحظه شماری می‌کنند
نیزه‌داران بی‌قراری می‌کنند

دوست دارند تا شوی از تیغ تیز
پیش چشم اشک ریزم، ریز ریز

این تو، این تیغ عدو، این وصل دوست
بعد از این جای تو در آغوش اوست

(یا حسین و یا حسین و یاحسین)۲

دوست خود از تو پذیرایی کند
خواجه‌ی لولاک سقایی کند

هر چه آید بر سرم در این نبرد
خوش بوَد دیگر ز میدان برنگرد

نیست گر لیلا کنار پیکرت
مادرم زهرا بگیرد در برت

شیعه یعنی سرجدا و سربلند
شیعه یعنی پایدار و پایمرد
شیعه یعنی جان آزاد از بدن

نظرات