امید این، دل مردهها داروی درد دل آزردهها دست منو، بازم بگیر ای امام حسینِ زمین خوردهها هر کاری شد، کردی برام چشمت بگیره، من حاجت روام وا کن گره، از زندگیم ای امام حسین گرفتاریام حسین وای وای ای تشنه لب حسین ای بهار عمرم از، خزان بگو پاشو و یه بار دیگه اذان بگو با تبر به جون ساقت افتادن پاشو باز از غم باغبون بگو قربون خشکی رو لبای تو کاشکی من جون میدادم به جای تو برا پا رکاب عمهها شدن کیو دارم بزارم به جای تو تا تو آغوشت، رقیه جا میشد ساکن قصر فرشتهها میشد داره با عروسکاش حرف میزنه میگه کاش داداش دوباره پا میشد ای تشنه لب، حسین... تیغ و تیر و نیزه، جای خود اما خنجر انگار به گلوت دخیل بسته محتضر بودی و من دیر رسیدم چشم باز تو رو جبرئیل بسته رو تن مُثلِه شُدَت تیر شکسته چجوری زدن که شمشیر شکسته حتی تیکههای زنجیر شکسته کل استخونات اون زیر شکسته انگشترت، بدجوری له شده دور انگشت تو این نیزهها، بیرون زده نوکش همه از پشت تو ای تشنه لب حسین... خندههای دلخراش قاتل تو داره خواهر تو رو عذاب میده داری از تشنگی میسوزی تو گرما جلو چشم تو به اسبش آب میده العطش میگی و لشکر میخنده شمرم از همه بلندتر میخنده به گلوت کُندی خنجر میخنده جلو گریههای مادر میخنده از بس به خاک انگشترش بدجوری له شده دور انگشت تو این نیزهها بیرون زده نوکش همه از پشت تو