امشبی را شهِ دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع -- بس کن حسین، سر به سر نیزهها نکن بس کن حسین، مادرمان را صدا نکن بس کن حسین، هستیِ من سایهی سرم بس کن حسین، جان من جان مادرم ای کشتهی فتاده به هامون، حسینِ من ای صید دست و پا زده در خون، حسین من بس کن که این طایفه آبت نمیدهند اینها همه کَرند، جوابت نمیدهند گفتم مرو، که داغ تو در من شود کباب گفتم مرو، خانهی عمرم شود خراب حالا بیا ببین که مویم شده سپید حالا بیا ببین قامتم خمید -- حسین جان، به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم کنار تنِ بی سرت کاسهی آب گذاشتم، حسین جان حسین جان، تو بودی و گودال و تیغ و تنت زیر نیزه خداحافظی کردی با زینبت زیر نیزه، حسین جان صدا میزدم مادرت رو، یا مظلوم نشون میدادم حنجرت رو، یا مظلوم صدا میزدم مادرت رو، ای بی کس به دامن بگیره سرت رو، یا مظلوم