امشب شبِ قتل حسین، آن شاه عطشان است زینب پریشان است فردا زمین کربلا از خون گلستان است زینب پریشان است امشب علمدارِ حسین، دارد نگهبانی آن حیدرِ ثانی فردا تنِ بیدست او اندر بیابان است زینب پریشان است امشب به روی سینهی مادر بُود حسرت آن طفلِ خوشمنظر فردا زِ تیرِ حرمله مهمانِ جانان است زینب پریشان است امشب بُوَد قاسم میان خیمهگه شادان از خواندن قرآن فردا زِ مَرکب سرنگون این سَروِ بستان است زینب پریشان است امشب شبِ قتل حسین، آن شاه عطشان است زینب پریشان است امشب گُلان مصطفی از تشنگی بیتاب در گفتوگوی آب فردا روان از دیدگان اشک یتیمان است زینب پریشان است