(امان از کربلا و شام، مدینه آی مدینه) الهی خواهری چون من غمِ عالم نبینه پر از درد و پر از غربت، بیاد شهر مدینه دلم در تاب و تب بود دوایم اشک شب بود دلم می سوزه چونکه حسینم تشنه لب بود سراسیمه دست و پا میزدم برادرمو صدا می زدم مُردم ولی چاره نداشتم از غم دیگه ناله نداشتم