ابالفضل توام رفت

ابالفضل توام رفت

[ محمدحسین حدادیان ]
سلام آقای من
آقای تنهای تنهای من
هنوز خشکه لب‌هات
می‌باره بارون اشک‌های من آقای من

همه تنم پر از تیر شده
برو الان‌شم دیر شده
چه خبره تو دل بچه‌ها
 برو خدا به همراهت

دیر برسی همه رو می‌زنن
دوباره فاطمه رو می‌زنن
چه مدینه‌ای شده کربلا
برو خدا به همراهت

تو رو به قتلگاه و داغ زینب
دیر برسی می‌رن سراغ زینب
میون نامحرم و صبح فردا
چه جور بشه سوار ناقه

زینب! حسین... امون از این غریبی

لب ساحل دیدی ماهی
 افتاده در گل دیدی
من و از دور آقا
بین تیراندازها مشکل دیدی

آخرین باره می‌زنم صدات
 دستهای بریده من فدات 
علقمه کنار رود فرات
یه دریا خون ازم رفت

کُشته‌ی روز دوشنبه ببین 
مثل زهرا ماه ام‌البنین 
بی‌هوا با صورت افتاد زمین
اباالفضل توام رفت 

دیگه جوون تو خیمه‌ها نداریم
می‌خوای بلند شی اما نا نداری
شده علمدارت ارباً اربا
برای بردنم امان نداری

حسین... امون از این غریبی

خدا یار زینب، راهیه کوچه بازاره زینب
دیگه از بعد تو شمرِ قافله‌سالار زینب  
ای وای ای وای

به رقیه‌مون میفته نگاه 
چادری رو که خریدم براش
می‌بره خولی برای بچه‌هاش 
شبونه با سر تو

ساقی حرم شده از غصه ها 
ناموس من و تو رو با طناب 
می‌برن میون بزم شراب
می‌بینه خواهر تو 

چه نامرتب می‌شه حنجره تو
وقتی قرآن می‌خونه سر تو 
می‌زنه هم‌زمان با خیزرونش 
روی لب‌های تو و اصغر تو 

حسین... امون از این غریبی

نظرات

خوب عالیییییب