امیر کرمانشاهی

زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر

3279
29
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر
زنی از هاجر و آسیه و حوّا قدیمی‌تر

زنی از خویشتن حتّی از اَعطَینا قدیمی‌تر
زنی از نیّت پیدایش دنیا قدیمی‌تر

که قبل از قصّه ‌قالوا بلی این زن بلی گفته است
نخستین زن که با پروردگارش یاعلی گفته است

ملائک در طواف چادرش پروانه پروانه
به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه

شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه

نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا بی‌انتها زهرا
ازل زهرا ابد زهرا قدر زهرا قضا زهرا

شگفتا فاطمه یا للعجب واحیرتا زهرا
چه می‌فهمم من از زهرا و ما ادراک ما زهرا

مرا در سایه خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد وصله دیگر بر آن چادر
که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر

ستون آسمان ها می‌گذارد سر بر آن چادر
تیمم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده است
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده است

غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار
صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار

تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار

برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران
که یا اُمّاه اَنا المَظلوم اَنا المَقتول اَنا العَطشان

خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند

صدای کودکش آمد تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهواره او را تکان دادند

صدای گریه آمد مادرم می‌سوخت در باران
برای کودک خود پیروهن می‌دوخت در باران

وصیت کرد مادر آسمان بی‌وقفه می‌بارید
حسینم هرکجا خفته قدم آرام بردارید

تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنه است بالای سر او آب بگذارید

زمان رفتنش فرمود می‌بخشید مادر را
کفن‌هایم یکی کم بود می‌بخشید مادر را

بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته

صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته

بُنَیَّ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده

شاعر: حمیدرضا برقعی

Mohjat.net

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش