هر نفس هربار
2014
18
- ذاکر: سید مجید بنی فاطمه
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت ام البنین (س)
- سال: 1398
هر نفس هر بار در هر بار یا اُمّ البنین
هر تپش تکرار در تکرار یا اُمّ البنین
نذر من شد سفرهاش از مادرم آموختم
خواندهام بسیار در بسیار یا اُمّ البنین
با گره هایی که کور است آمدیم و وا شدن
رو به او گفتیم تا یکبار یا اُمّ البنین
سینه ام آماج غمهها شد ولی زخمی ندید
تا نوشتم روی این دیوار یا اُمّ البنین
بچه سیدها که بر زهرا توسل میکنند
با رعیت هر که دارد کار یا اُمّ البنین
کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت
نالههای سینهی سر دار یا اُمّ البنین
چادرش باب الحوائج خانهاش باب المراد
چاره هر مشکل دشوار یا اُمّ البنین
هر نفس هر بار در هر بار یا اُمّ البنین
هر تپش تکرار در تکرار یا اُمّ البنین
با دل زهراییش دین باوریش را ببین
با امیر المومنین هم سنگریش را ببین
بچههای فاطمه مادر صدایش میزنن
مادریاش را ببین نا مادریش را ببین
کار عباس است وقف زینبینِ خانهاش
دائما میگفت زینب نوکریش را ببین
بیحسینش مینشست و میشکست و میشکست
روضه خوانیش را ببین نوحه گریش را ببین
بس که از خاک بقیع روی سر خود ریخته
چادر خاکی سر خاکستریش را ببین
روزها گرد سکینه میزند بر سینهاش
آه زینب چهره نیلوفریش را ببین
زینبش پیشش نشست و مشت خود را باز کرد
گفت مادر رد خون انگشتریش را ببین
Mohjat.net
هر تپش تکرار در تکرار یا اُمّ البنین
نذر من شد سفرهاش از مادرم آموختم
خواندهام بسیار در بسیار یا اُمّ البنین
با گره هایی که کور است آمدیم و وا شدن
رو به او گفتیم تا یکبار یا اُمّ البنین
سینه ام آماج غمهها شد ولی زخمی ندید
تا نوشتم روی این دیوار یا اُمّ البنین
بچه سیدها که بر زهرا توسل میکنند
با رعیت هر که دارد کار یا اُمّ البنین
کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت
نالههای سینهی سر دار یا اُمّ البنین
چادرش باب الحوائج خانهاش باب المراد
چاره هر مشکل دشوار یا اُمّ البنین
هر نفس هر بار در هر بار یا اُمّ البنین
هر تپش تکرار در تکرار یا اُمّ البنین
با دل زهراییش دین باوریش را ببین
با امیر المومنین هم سنگریش را ببین
بچههای فاطمه مادر صدایش میزنن
مادریاش را ببین نا مادریش را ببین
کار عباس است وقف زینبینِ خانهاش
دائما میگفت زینب نوکریش را ببین
بیحسینش مینشست و میشکست و میشکست
روضه خوانیش را ببین نوحه گریش را ببین
بس که از خاک بقیع روی سر خود ریخته
چادر خاکی سر خاکستریش را ببین
روزها گرد سکینه میزند بر سینهاش
آه زینب چهره نیلوفریش را ببین
زینبش پیشش نشست و مشت خود را باز کرد
گفت مادر رد خون انگشتریش را ببین
Mohjat.net
نظرات
نظری وجود ندارد !