السلام ای همسر شیر خدا
2144
22
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: زمینه
- موضوع: حضرت ام البنین (س)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
السلام ای همسرِ شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
السلام ای فاطمه امّ البنین
السلام ای بانوی دنیا و دین
السلام ای همسر شیر خدا
مادر عبّاس شمشیر خدا
السلام ای بانویِ بیتُ الولا
دامنت دانشسرای کربلا
السلام ای روح احساس و ادب
آسمان چهار خورشید عرب
همدم و یارِ امامِ اهل بیت
مورد مهرِ تمام اهل بیت
دامنت مهدِ شهید علقمه
ای مادر فرزندهای فاطمه
السلام ای همسر شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
ای روح پاکت بوده تسلیم حسین
چهار ماهت گشته تقدیم حسین
مادر شیران شیر حق تویی
بلکه که ناموس امیرِ حق تویی
ای به تو از زینبِ کبری سلام
از حسین، آن یوسفِ زهرا سلام
ای ادب را ارث داده بر پسر
سه ستاره زاده یک قُرصِ قمر
مصحفِ رویایِ تو تفسیر شد
خواب شیرینت عجب تعبیر شد
آسمانی را که دیدی بر زمین
بود مولایت امیرالمومنین
آن سه اختر بود، سه فرزند تو
سه فروغ دیده، سه دل بند تو
ماه فرزند تو خیر النّاس بود
شیرِ شیران عرب عبّاس بود
ای به قدر و رتبه برتر از همه
ای به حیدر همنشینِ فاطمه
السلام ای همسر شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
ای بهار دامن زهراییات
لالههای سرخ عاشوراییات
ای سلام ما به خیرالناس تو
باب حاجات همه عبّاس تو
روز مرگِ مادر ای نیکو سیَر
میبَرد تابوت مادر را پسر
حیف آنجا لالۀ یاست نبود
روز تشییعِ تو عبّاست نبود
در عزای چهار فرزند شهید
عاقبت چون فاطمه قدّت خمید
السلام ای همسر شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
دادی از کف طاقت و آرام و صبر
میکشیدی چار صورت رویِ قبر
مینشستی در کنار قبرها
گریه میکردی شبیه ابرها
داشتی در خلوت و در انجمن
نالۀ عبّاس من عبّاس من
کِی چراغ روشن و چشم ترم
نازنین فرزند بیدست و سَرم
این شنیدم از کمینگه تاختند
دست عبّاس مرا انداختند
خصم چون دید از تنت، اُفتاد دست
با عمودِ آهنین، فرقت شکست
بود امّیدت همه بر مشک آب
مشک شد بیآب و تو رفتی ز تاب
چشم گریانِ تو همچون چَشمِ مشک
ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک
کاش بودی در کنارِ علقمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
میزدی گل بوسه باغِ یاس را
روی خون آلودۀ عبّاس را
تو نبودی در کنار علقمه
جایِ تو صاحب عزا شد فاطمه
لالۀ خونین نثار یاس کرد
گریه بر بیدستیِ عبّاس کرد
با تو گر گویم ز حُسن یار خویش
خود رقیبی ساختم در کار خویش
یوسفم از یوسفان دل میبَرد
نِی که از کلّ جهان دل میبَرد
یوسفی شیرین دهن با ناز و شور
عشوهگر، طنّاز، دلبر، غرقِ نور
سایۀ لطفش ندارد انتها
قامتی دارد ازاین جا تا خدا
روز محشر روزِ ترس و واهمه
روز اعمال بد و خوب همه
تا که زهرا راست قامت میکند
دستهای تو قیامت میکند
***
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
السلام ای فاطمه امّ البنین
السلام ای بانوی دنیا و دین
السلام ای همسر شیر خدا
مادر عبّاس شمشیر خدا
السلام ای بانویِ بیتُ الولا
دامنت دانشسرای کربلا
السلام ای روح احساس و ادب
آسمان چهار خورشید عرب
همدم و یارِ امامِ اهل بیت
مورد مهرِ تمام اهل بیت
دامنت مهدِ شهید علقمه
ای مادر فرزندهای فاطمه
السلام ای همسر شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
ای روح پاکت بوده تسلیم حسین
چهار ماهت گشته تقدیم حسین
مادر شیران شیر حق تویی
بلکه که ناموس امیرِ حق تویی
ای به تو از زینبِ کبری سلام
از حسین، آن یوسفِ زهرا سلام
ای ادب را ارث داده بر پسر
سه ستاره زاده یک قُرصِ قمر
مصحفِ رویایِ تو تفسیر شد
خواب شیرینت عجب تعبیر شد
آسمانی را که دیدی بر زمین
بود مولایت امیرالمومنین
آن سه اختر بود، سه فرزند تو
سه فروغ دیده، سه دل بند تو
ماه فرزند تو خیر النّاس بود
شیرِ شیران عرب عبّاس بود
ای به قدر و رتبه برتر از همه
ای به حیدر همنشینِ فاطمه
السلام ای همسر شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
ای بهار دامن زهراییات
لالههای سرخ عاشوراییات
ای سلام ما به خیرالناس تو
باب حاجات همه عبّاس تو
روز مرگِ مادر ای نیکو سیَر
میبَرد تابوت مادر را پسر
حیف آنجا لالۀ یاست نبود
روز تشییعِ تو عبّاست نبود
در عزای چهار فرزند شهید
عاقبت چون فاطمه قدّت خمید
السلام ای همسر شیر خدا..
مادر عبّاس شمشیر خدا 2
***
دادی از کف طاقت و آرام و صبر
میکشیدی چار صورت رویِ قبر
مینشستی در کنار قبرها
گریه میکردی شبیه ابرها
داشتی در خلوت و در انجمن
نالۀ عبّاس من عبّاس من
کِی چراغ روشن و چشم ترم
نازنین فرزند بیدست و سَرم
این شنیدم از کمینگه تاختند
دست عبّاس مرا انداختند
خصم چون دید از تنت، اُفتاد دست
با عمودِ آهنین، فرقت شکست
بود امّیدت همه بر مشک آب
مشک شد بیآب و تو رفتی ز تاب
چشم گریانِ تو همچون چَشمِ مشک
ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک
کاش بودی در کنارِ علقمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
میزدی گل بوسه باغِ یاس را
روی خون آلودۀ عبّاس را
تو نبودی در کنار علقمه
جایِ تو صاحب عزا شد فاطمه
لالۀ خونین نثار یاس کرد
گریه بر بیدستیِ عبّاس کرد
با تو گر گویم ز حُسن یار خویش
خود رقیبی ساختم در کار خویش
یوسفم از یوسفان دل میبَرد
نِی که از کلّ جهان دل میبَرد
یوسفی شیرین دهن با ناز و شور
عشوهگر، طنّاز، دلبر، غرقِ نور
سایۀ لطفش ندارد انتها
قامتی دارد ازاین جا تا خدا
روز محشر روزِ ترس و واهمه
روز اعمال بد و خوب همه
تا که زهرا راست قامت میکند
دستهای تو قیامت میکند
***
نظرات
نظری وجود ندارد !