حسین طاهری

یا که از عشق مگو یا که جگر را بتراش

161
10
یا که از عشق مگو یا که جگر را بتراش
خَم اَبرو بکش و قوس قمر را بتراش
از علی دَم بزن و تیغِ دوسر را بتراش

مژه را تَر کن و با خطِ مُعَلّی بنویس
هرقدر می‌شود از حضرتِ مولا بنویس

دید حق ، معرکه شمشیر زنی کم دارد
دید میدانِ بلا شیرزنی کم دارد
دید پیغمبرِ تکبیر زنی کم دارد

آنکه کم بود در این خانه فقط زینب بود
آنکه باید برود تا تَهِ خط زینب بود

پس ، پس از فاطمه تصویرِ خدا زینب شد
فاطمه ضرب درِ شیر خدا زینب شد
صاحبِ مجلسِ تفسیرِ خدا زینب شد

مُحرمِ عشق بخوان مَرهم هر درد آمد
مَرد می‌خواست خدا مَردتر از مَرد آمد

شانه‌ای آمده تا بارِ بلا را ببرد
قامتی آمده تا کرب و با را ببرد
چادری آمده تا آلِ عبا را ببرد

فاطمه‌وار نوشتند حسین آمده است
شصت و نُه بار نوشتند حسین آمده است

آمده تا که نبیند همه را اِلّا یار
آمده تا برود سایه به سایه با یار
سایه هم دورتر و دورتر از او تا یار

هیچ‌کس نیست در آفاقِ تماشاییِ او
نیست مانند برای دل زهرایی او

جای گهواره‌ی او قلبِ حسین است حسین
دلِ آواره‌ی او قلبِ حسین است حسین
و فقط چاره‌ی او قلب حسین است حسین

ماه و خورشید نَه بر محور او می‌چرخند
شش برادر همه دورِ سرِ او می‌چرخند

ماند تا بشکند او خطِ ستم را تنها
ماند تا جمع کند اهل حرم را تنها
تا که بردارد از این خاک عَلَم را تنها

ماند تا چادرِ خود را بتکاند زینب
کوفه را بر سرِجایش بنشاند زینب

خطبه‌ای خواند که از شام به جز نام نماند
نامِ او ماند به تاریخ ولی شام نماند
خطِ خون زنده شد و خِطّه‌ی دشنام نماند

گفت در شام که اسلامِ علی می‌ماند
به رویِ مأذنه‌ها نامِ علی می‌ماند

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش