کیستی ای که چنین بوی علی را دارری

کیستی ای که چنین بوی علی را دارری

[ امین شادکام ]
کیستی ای که چنین بوی علی را داری
روی چشمانِ خود اَبروی علی را داری

پرده منداز کمی مانده تو را سجده کنم
بس‌که در خویش، سر و رویِ علی را داری

در قنوت تو رسیدیم و مسلمان گشتیم
واژه واژه اثر هویِ علی را داری

بین سجاده‌ی تو عشق نفس می‌گیرد
شاخه‌ای از گلِ شب‌بوی علی را داری

هر سرِ موی مرا با تو هزاران کار است
که تو عطرِ سرِ گیسوی علی را داری

نخِ تسبیح تو ما را به خداوند رساند
ای که در قُرب هیاهوی علی را داری

کاش یک بار به خیبر بروی تا گویند
چشمِ بد دور که بازوی علی را داری

ما در این معجزه تصویر علی را دیدیم
آمدی و همه تکثیرِ علی را دیدیم

تا شنیدیم تویی جانِ اَباعَبْدِاللّه 
همه رفتیم به قربانِ اَباعَبْدِاللّه

ما به قربان تو رفتیم و همان‌جا ماندیم
که تویی آینه‌گردانِ اَباعَبْدِاللّه

فاطمه سخت‌پسند است ولی بُرده عروس
از همین خاکِ تو ایرانِ اَباعَبْدِاللّه

همه‌ی خانه‌ی ما گوشه به گوشه حرم است
هست دامادِ همین خانه اَباعَبْدِاللّه

چادری روی سر از هدیه‌ی زینب دارد
شهربانویِ شبستانِ اَباعَبْدِاللّه

ماهِ من آمدی و اهل مدینه تا صبح
می‌شنیدند علی‌جانِ اَباعَبْدِاللّه

شانه‌اش را به گمانم که تکان داد حسن
بس‌که مات است دو چشمان اَباعَبْدِاللّه

سفره‌داریِ تو بوده است نخوردیم اگر
نانِ هر سفره به جز نانِ اَباعَبْدِاللّه

اِذن اگر بود به شمشیر نشان می‌دادی
دشت را با دَمِ تکبیر تکان می‌دادی

اِذن اگر بود علی را به اُحد می‌دیدند
وقت پیکار به میدان هیجان می‌دادی

تو بنا نیست بجنگی که ببینند که بر
مَلَک‌الموت در این معرکه جان می‌دادی

در مناجاتِ تو شمشیرِ علی را دیدیم 
با تو اَلطافِ نفس‌گیرِ علی را دیدیم

*****

ما تو را خواسته‌ایم وقت دعا دیگر هیچ
برسانید مرا سمت خدا دیگر هیچ

از خدا عمر طلب کرده‌ام آقا بشوم
عاقبت کارگر صحن شما دیگر هیچ

حرمی مثل نجف لحظه‌ی آخر آن‌جا 
سرگذارم زیر ایوان طلا دیگر هیج

هیچم و کاش که بر هیچ نظر اندازی
بس بُوَد این من و اجداد مرا دیگر هیچ

این سه شب کاش که زهرا بنويسد عیدی
ما و یک عمر نجف کرب و بلا دیگر هیچ

کیسه بر دوش قدم باز به ویرانه بزن
ما گداییم شبی هم درِ این خانه بزن

سحرِ فاطمه، ما را به سحر برگردان
سمت خود بار دگر برگردان 

یک نفس آه بکش تا که بسوزیم همه
باز این سوزِ جگر را به جگر برگردان

عمه می‌گفت که رحمی پسر سعد ببین
او که افتاده دگر تیغ و تبر برگردان

آه بیمار حرم انقدر از حال نرو
به عصا تکیه نده، جانب گودال نرو

*****

از آب فرات محرومه حسین
خنجر رو گذاشت رو حلقوم حسین

نظرات