چه عجب
5737
136
- ذاکر: سایر ذاکرین
- سبک: استودیویی
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- سال: 1401
خیلی غصه خوردم
از دلتنگی مردم
خیلی خیلی دیر کردی
خیر مَقدَم بابا
زحمت دادم بابا
خوابم رو تعبیر کردی
سی روزه که سر نزدی چه عجب
دلتنگ رقیه شدی چه عجب
تو هم مثل من بغلی شدی که
از نیزه پایین اومدی چه عجب
تا میافتادم به جای کمک سهم من کتک میشد
انگاری اگه منو میزدن دلشون خنک میشد
افتادم جلوی همه
افتادم مثل فاطمه
افتادم وای
افتادم تو شلوغیا
افتادم تو سر و صدا
افتادم وای
سر تا پام خاکی بود
لباسام خاکی بود
اشکم رو درآوردن
رویامو میخواستم
بابامو میخواستم
واسم یکسر آوردن
بابا عمو نیست که بیاد ببینه
تاج سرمو رو زمین میشینه
پیداست که تنم مثل شب سیاهه
جایی که قمر نباشه همینه
چه کبود شده صورتی که با یه اشاره لَک میشد
به عمو بگو منو میزدن دلشون خنک میشد
خندبدن همه دور من
خندیدن به چادر من
خندیدن بابا
خندیدن همه رو به روم
خندیدن به سر عموم
خندیدن بابا
از دلتنگی مردم
خیلی خیلی دیر کردی
خیر مَقدَم بابا
زحمت دادم بابا
خوابم رو تعبیر کردی
سی روزه که سر نزدی چه عجب
دلتنگ رقیه شدی چه عجب
تو هم مثل من بغلی شدی که
از نیزه پایین اومدی چه عجب
تا میافتادم به جای کمک سهم من کتک میشد
انگاری اگه منو میزدن دلشون خنک میشد
افتادم جلوی همه
افتادم مثل فاطمه
افتادم وای
افتادم تو شلوغیا
افتادم تو سر و صدا
افتادم وای
سر تا پام خاکی بود
لباسام خاکی بود
اشکم رو درآوردن
رویامو میخواستم
بابامو میخواستم
واسم یکسر آوردن
بابا عمو نیست که بیاد ببینه
تاج سرمو رو زمین میشینه
پیداست که تنم مثل شب سیاهه
جایی که قمر نباشه همینه
چه کبود شده صورتی که با یه اشاره لَک میشد
به عمو بگو منو میزدن دلشون خنک میشد
خندبدن همه دور من
خندیدن به چادر من
خندیدن بابا
خندیدن همه رو به روم
خندیدن به سر عموم
خندیدن بابا
نظرات
نظری وجود ندارد !