محمدرضا بذری

سایه‌ات بر سر من هست ولی فردا نه

496
13
سایه‌ات بر سر من هست ولی فردا نه
احترام پر من هست، ولی فردا نه

نشسته‌ام به بر دلبری که فردا نیست
پرم شکسته ز داغ پری که فردا نیست

بیا دوباره سرت را به دامنم بگذار
بگو چه کار کنم با سری که فردا نیست

دوباره حرف بزن تا کمی سبک بشوم
عزیز تشنه‌ی من، منبری که فردا نیست

رباب و نجمه و من، هر سه پیش‌مرگ تو ایم
خود تو باخبری، لشکری که فردا نیست

دعا بخوان و به معجر، به چادرم بفرست
حسین غیرتی‌ام، معجری که فردا نیست

سپرده زیر گلوی تو را ببوسم من
به خواهرت گفت مادری که فردا نیست

فدای بند به بند تن مبارک تو
امان ز ده اسب و پیکری که فردا نیست

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش