پاره قلب نبی مظلومه زهرا
65
5
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: نوحه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1402
پارهیِ قلبِ نبی، مظلومه زهرا
کُشتهیِ راهِ علی، مظلومه زهرا
در شعله یارِ خانهنشین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
عصمتِ کبرایِ حق با قلبِ خسته
پشتِ درِ بیتِ وحی، در خون نشسته
از ضربهیِ پا، سقطِ جنین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
در پیشِ چشمِ ترِ زینبِ کبریٰ
رفته زِ هوش ای خدا همسرِ مولا
بسته دو دستِ حَبلُالمَتین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
با چادرِ غرقِ خون، زهرایِ اطهر
در کوچهها میدود دنبالِ حیدر
غلافِ قُنفُذ حربهیِ کین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
یَابنَالحَسَن مادرت در انتظار است
یا مُنتَقِم اِنتَقِم، او بیقرار است
قُم یا اَبَاالغوث عالم غمین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
*****
خورشیدِ عالمتابِ من تابش نکردی
در خانهات احساسِ آرامش نکردی
یک بار هم از شوهرت خواهش نکردی
مظلومِ من، با ظالمان سازش نکردی
حتی میانِ بسترت هم ایستادی
زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی
این زخمِ رویِ سینهیِ تو، کارِ در نیست
در شهر گشتم، مرهمِ دردِ کمر نیست
باور کن اینجا از علی مظلومتر نیست
حالا که من تنها شدم، وقتِ سفر نیست
حال مرا با رفتنِ خود زار کردی
با دردِ پهلو، روز آخر کار کردی
میخواهد از اشکم، دو دستِ لاغرت چه
چیزی بگو اما سر این پیکرت چه
گیرم لباسِ نو شوم آن بسترت چه
میخندی اما گریههای دخترت چه
آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت
پای وصیت تو آخر بهم ریخت
تابوت تو آماده و تابوت من نه
کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه
جای همه هست این وسط، جایِ حسن نه
آخه خیره شدنهایش به آن چادر اشاره است
در دستهایش تکههای گوشواره است
کُشتهیِ راهِ علی، مظلومه زهرا
در شعله یارِ خانهنشین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
عصمتِ کبرایِ حق با قلبِ خسته
پشتِ درِ بیتِ وحی، در خون نشسته
از ضربهیِ پا، سقطِ جنین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
در پیشِ چشمِ ترِ زینبِ کبریٰ
رفته زِ هوش ای خدا همسرِ مولا
بسته دو دستِ حَبلُالمَتین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
با چادرِ غرقِ خون، زهرایِ اطهر
در کوچهها میدود دنبالِ حیدر
غلافِ قُنفُذ حربهیِ کین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
یَابنَالحَسَن مادرت در انتظار است
یا مُنتَقِم اِنتَقِم، او بیقرار است
قُم یا اَبَاالغوث عالم غمین شد
الله اکبر، فاطمه نقشِ زمین شد
*****
خورشیدِ عالمتابِ من تابش نکردی
در خانهات احساسِ آرامش نکردی
یک بار هم از شوهرت خواهش نکردی
مظلومِ من، با ظالمان سازش نکردی
حتی میانِ بسترت هم ایستادی
زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی
این زخمِ رویِ سینهیِ تو، کارِ در نیست
در شهر گشتم، مرهمِ دردِ کمر نیست
باور کن اینجا از علی مظلومتر نیست
حالا که من تنها شدم، وقتِ سفر نیست
حال مرا با رفتنِ خود زار کردی
با دردِ پهلو، روز آخر کار کردی
میخواهد از اشکم، دو دستِ لاغرت چه
چیزی بگو اما سر این پیکرت چه
گیرم لباسِ نو شوم آن بسترت چه
میخندی اما گریههای دخترت چه
آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت
پای وصیت تو آخر بهم ریخت
تابوت تو آماده و تابوت من نه
کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه
جای همه هست این وسط، جایِ حسن نه
آخه خیره شدنهایش به آن چادر اشاره است
در دستهایش تکههای گوشواره است
نظرات
نظری وجود ندارد !