حاج منصور ارضی

هر چه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد

2202
28
هر چه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
داد و بیداد که یک روز به جعفر افتاد

یا رب این شعله چرا ول‌کن این طایفه نیست
باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد

وضویش خورد به هم بس که تکانش دادند
سر سجاده‌ی خود با دل مضطر افتاد

با عصا هم بدود باز زمین می‌افتد
بی‌عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد

پس کجایند در این واقعه شاگردانش
پیش چشمان حرم حرمت منبر افتاد

تا زمین خورد صدا زد ز جگر وا اُمّاه
پشت در، یاد زمین خوردن مادر افتاد

مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین
جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد

فضّه آمد کمکش ورنه مصیبت می‌شد
فضّه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد

گریه‌ی غربت زن، قاتل شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد

آخر روضه‌ی ما حرف حسین است حسین
دشنه با حنجره‌ی خشکیده‌ی او درافتاد

ولی‌الله به یک ضربه تنش برگشته
گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد

کینه‌اش با دو سه‌تا ضربه به پایان نرسید
آنقدر زد، روی تل یکسره خواهر افتاد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش