نیزه‌نشین

نیزه‌نشین

[ پیام کیانی ]
حسین جونم
مثل موی پریشونِ تو ای نیزه‌نشین، من پریشونم 
چرا روضه‌هاتو می‌شنوم اما زنده می‌مونم؟ نمی‌دونم

غمت سخته
به واللهه قسم که مقتل و روضه‌های مُحرّمت سخته
چه‌جوری بخونم از سرِ رو نیزه و جسم دَرهمت سخته
غمت سخته

دنیا رو به کام زینب زهر کردن
تو رو معمولی نکشتن، نحر کردن

تو گودالی
تو قرآنِ منی پس چرا زیر چکمه این‌جوری لگدمالی؟
چقد تشنه‌ای که آسمونو دود می‌بینی زخمی و بی‌حالی
تو گودالی

جنایت کرد
خدا نگذره از اونی که با لگد به صورتت جسارت کرد
اونی که با وضو اومد و واسه کشتنِ تو قصد قربت کرد
جنایت کرد

سرتو انگشت‌نمای شهر کردن
تو رو معمولی نکشتن، نحر کردن
  
چه بلوایی
که حتی پیرمردا با عصا تو رو زدن غریب و تنهایی
تو جات رو دوش پیغمبره پس چرا رو خاک داغِ صحرایی؟

کارو سنان شروع کرد
نیزه‌شو تو گلوت کرد

خدایی نامرده 
اونی که با نیزه آقا راه گلوتو سد کرده
یا اونی که پیش زینب جسم تو رو لگد کرده

یکی عصا می‌زد
یکی دیگه به صورتت آقا با کف پا می‌زد
یه مادری هم گوشه‌ی گودال تو رو صدا می‌زد

مادری در طواف قربانگاه
هِی بُنیَّ بُنیَّ می‌گوید
تشنه‌ای زیر نیزه گه مادر
گَه اُخَیَّ الَیَّ می‌گوید

ریّان! بعدِ اسمش بنویس عطشان
ریّان! حتی از شریعه خورد حیوان

نظرات