مازیار طاولی

مُنُّو عَلَیّ تشنگی دوا نداره

336
7
مُنّو عَلَیّ، تشنگی دوا نداره
مُنّو عَلَیّ، کاشکی آسمون بباره

نه کفنی، نه سری روی بدنی
تشنه بخواب حالا که رو دست منی
حیف که درست نشد دست و پا بزنی

جون دادنت مصیبت قافله شد
بچه زدن برای چی هلهله شد؟
کشتن تو افتخار حرمله شد

یه قطره آب می‌خواستی زبون نداشتی
جوابی غیر از تیر کمون نداشتی
برای جون دادن حتی جون نداشتی

حسین...
****
(داد می‌زنم سر پسرم رو نبر)۲
راستی علی از سر نیزه چه خبر؟
بچه مگه بی مادرش میره سفر

بند نمیشه به نِی سر طفل رباب
حالا باید سر و ببندن با طناب
****
چقدر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگ این حرمله‌ی پست نیفتی پسرم
****
سرت که به بالای نیزه‌ها دیدم گفتم
بچه‌ام در قل و زنجیر بود بهتر بود
****
دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
****
گلایه زیر لب از تیر دارم
بیا پایین ز نیزه شیر دارم

(صَلَ اللهُ علیک یا اباعبدالله)۲

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش