حیدر خمسه

یا کریم غریب این شهرم

2048
31
یا کریم غریب این شهرم
که جدا مانده دلم زِ لانه‌ی خود

کوچه گرد غریبم و را‌هم
ندهد هیچ کس به خانه‌ی خود

سر دارالعماره‌ام اما
چشم‌هایم هنوز منتظر است

سر دارالعماره می‌بینم
کاروانی غریب دربه‌در است

به سلامی که به همه گفتم
کس جوابی نداد در این شهر

غیر طوعه کسی به دستانم
ظرف آبی نداد در این شهر

از دل دشت‌های تفدیده
حال و روزم ببین بیا برگرد

جان طفلان من، به کوفه نیا
جان ام‌البنین بیا برگرد

پیرزن‌ها و پیرمردانش
شده مشغول خیزران سازی

کودکان جای مشق در هر روز
گرم بازیّ سنگ اندازی

بازی تازه‌ای شروع شده است
همه دنبال تیری از چوبند

به خیالی که نیزه می‌بندد
به نوک نیزه سنگ می‌کوبند

چه کنم تا نیاوری با خود
محمل و محرمان قافله

که ز دارالاِماره می‌شنوم
خنده‌های بلند حرمله را

میگم به چشم ترمش، کوفه میا حسین
می‌خونم از جگرم، کوفه میا حسین

جانِ دل‌شوره‌های خواهر تو
کاروان را بگو که برگردند

فکر انگشترت امانم برد
ساربان را بگو که برگردد

کاش می‌شد ز محمل زینب
باد از پرده‌اش گذر نکند

کاش می‌شد به روی اهل حرم
چشم نامحرمی نظر نکند

میگم زچشم ترم، کوفه میا حسین
می‌خونم از جگرم، کوفه میا حسین

کاش می‌شد کم از سر طفلان
نشود دست‌های سقا کم

چشمهایش اگر نظر بخورد
وای بر دختران نو پایت

تشنه‌ام تشنه کامو می‌بینم
بعد من با لبت چه‌ها شده است

عاقبت می‌رسی اما
گیسوانت زِ نِی رها شده‌ است

میگم ز چشم ترم، کوفه میا حسین
میخونم از جگرم، کوفه میا حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش