گرچه پایینتر از ابزار وجود است حدم منِ ناچیز فقط از تو نوشتن بلدم چه بگویید بمانم چه بگویید ردم به خدا هیچ دری را به جز این در نزدم سالیانیست که جاروکش این درگاهم نمک آش خودم را ز شما میخواهم چون تویی معنی اسلام من و توحیدم دو جهان را به سر موی شما بخشیدم خواستم حج بروم دور سرت گردیدم من خدا را به خدا در حرم تو دیدم بوی خاک کف پای تو گرفته دهنم سامرایی شدۀ دست امام حسنم مظهر صبر خدا چشم تو شد بارانی ما بمیریم و نبینیم که تو گریانی زخمی کینۀ هر روزۀ سربازانی احترام تو شکسته است به هر عنوانی بارها در وسط نافله دیدند تو را نانجیبان طرف غصب کشیدند تو را اثر زهر چنان بر جگرت سنگین است بدنت چون پر کاه است و سرت سنگین است بنشین راه مرو بال و پرت سنگین است داغ این بار گران بر جگرت سنگین است کاسۀ روی لب و دندان تو میگفت حسین آن دقایق لب عطشان تو میگفت حسین ای به قربان همان سر که به خورجین رفته به روی سینۀ او چکمۀ سنگین رفته لب گودال لگد خورده و پایین رفته کس نپرسید که ذبحش به چه آیین رفته