حاج مهدی سلحشور

منم و چشم تر و این دل مضطر مانده

36
2
منم و چشم تر و این دل مضطر مانده
تویی و حرمت این مُصحَفِ بر سر مانده

شب قدر آمده، قدری بغلم کن یا رب
بر سرم دست بکش، بر سر این درمانده

اگر امشب تو مرا پس بزنی می‌میرم
عاشقی پشت در خانه‌ی دلبر مانده

باغ اعمال مرا آتش غفلت سوزاند
چه کنم شاخه‌ی عمرم همه بی بر مانده

چه خطاها که نکردیم و تو جمعش کردی
ای که در بخشش بی حد تو کافر مانده

همه راندند مرا، نیست غمی، زهرا هست
پشت این کودک بی کس شده، مادر مانده

در قیامت همگی زیر پر فاطمه‌ایم
محشر مادر ما در صف محشر مانده

زیر قرآن خدا ذکر علی جان، عشق است
لب من در هوس گفتن حیدر مانده

بِعَلیٍّ بِعَلیٍّ بِعَلیٍّ اَلعَفو
نام مولا وسط عرش، شناور مانده

شب قدری برسانید مرا پیش پدر
ای نجف، آرزویت در دل نوکر مانده

کاسه‌ی شیر یتیمی به زمین خورد، شکست
کاسه‌ی او دل ما بود که لب‌پَر مانده

آخرین ثانیه‌هایی است که بابا داریم
همه دلگرمی ما در دل بستر مانده

لحظه‌ها، لحظه‌ی دیدار علی با زهراست
آسمان در به در این دو کبوتر مانده

تیغ کوفه به سر شیر خدا رحم نکرد
پدری رفت ولی غصه‌ی دختر مانده

در دل کوچه‌ی کوفه، چه به روزش آمد
آه زینب، وسط چند نفر شَر مانده

کاش میشد سر بازار بگویند به او
غم مخور، چون که به قدر همه معجر مانده

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش