حاج منصور ارضی

مثل عمر رفته‌ی ما زود فرصت می‌رود

2141
8
این دختران من که بیابان ندیده‌اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده‌اند

مثل عمر رفته‌ی ما زود فرصت می‌رود
آخرین ثانیه‌ها دارد به سرعت می‌رود

بنده‌ات را رد کنی، او با خجالت می‌رود
آبرویی که تو دادی با فضاحت می‌رود

آن که بازی خورده است نفسش همین سرگشته است
آخر این مهمانیِ عاصی خدا برگشته است

رحم کن بر این بیچاره‌ی بحران زده
آمده با رو سیاهی بنده‌ی خسران زده

آن که بر چشم خطا کارش نم باران زده
با پشیمانی سری هم خانه‌ی سلطان زده

این فقیری را که می‌بینی چنین وا مانده است
باز هم از کاروان حاجیان جا مانده است

عاشقان دنبال معشوقند هر جا رفته‌اند
این همه پائین نشین تا عرش بالا رفته‌اند

حاجیان لبیک گویان بین صحرا رفته‌اند
خیمه خیمه در پی فرزند زهرا رفته‌اند

از همه تنهاتر آقایی‌ست که آواره است
من به قربان دلش از دست من صد پاره است

دل اگر که بشکند، دلبر سفارش می‌کند
هر که بدتر بوده را بهتر سفارش می‌کند

کار اگر پیچیده شد مادر سفارش می‌کند
نوکر آلوده را حیدر سفارش می‌کند

زودتر با خاک نعلین علی پاکم کنید
من که مردم پیش آقای نجف خاکم کنید

یا امیرالمؤمنین از دور، از اینجا سلام
شئ دل ایوان طلای تو رسیده فیض عام

تا نجف شده آفتاب دین و دولت را مقام
خاک آن دارد شرف بر زم‌زم و بیت الحرام

هر کجا پیروانه دور شمع باشد در بلاست
حسرت حج رفته‌ها امروز خاک کربلاست

من به رفتن تا حرم اصرار دارم یا حسین
زیر صحن قبّه‌اش دیدار دارم با حسین

من گنه‌کارم امان از نّار دارم با حسین
هر کجا گفتم رقیّه، کار دارم با حسین

ناز دختر را فقط بابای دختر می‌کشد
موقع دلتنگی‌اش با سر به او سر می‌کشد

رفتن سر روی نی او را سر بازار برد
قوّت پا‌های او را زخم سنگ و خار برد

عمّه او را تا خرابه دست بر دیوار برد
بوسه بر لب‌های بابایش حسابی کار برد

گر چه بود این روز‌ها تحت فشار و اضطراب
من بمیرم روز سحتی داشت در بزم شراب

راهم گر چه بر آن زجر بی آداب خورد
من به قربان سرت که روی شاخه تاب خورد

لشکری با هلهله دورت شراب ناب خورد
سر جدا کردن ز یک پیکر سه ساعت آب خورد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش