
دلم گرفته و چشمم بهانه میگیرد چه آتشی است که در من زبانه میگیرد بهارِ من تویی ای اشک، چون زِ بارشِ تو نهالِ مردهی جانم جوانه میگیرد کبوترِ دلِ ما را ببین، که میگردد به هرکجا که غم آنجاست لانه میگیرد باری سبک را دوست سنگین میخرد قطره شورِ تو شیرین میخرد من آن قناریِ گنگم که روی شاخهٔ عشق اگر تو لب بگشایی ترانه میگیرد اگر به ذرهٔ تاچیزِ من نگاه کنی درونِ خانهی خورشید، خوانده میگیرم چگونه رخ نخراشم که پیش چشمِ علی هردو تو را به دمِ تازیانه میگیرد *آمد کنارِ بسترِ بیمارِ خود نشست آهی کشید از دل و او را نگاه کرد خورشیدِ آسمانِ ولایت ستاره ریخت تا یک نظر به حالِ اطرافِ ماه کرد گفتم سیاهدل که به تو راه را گرفت رویِ تو را نه، روزِ علی را سیاه کرد* * * * * پر شد از خونِ جگر کاسهٔ چشمِ ترِ من ای خدا دیدی تو کوچهها چی اومد سرِ من پاشو مادر پاشو قربونت برم پاشو بریم تا نکشتنت پیشِ چشایِ ترِ من من اینجا بودم دیدم این حادثه رو یاس بودی اما شدی حالا نیلوفرِ من بیهوا زد و صداش هنوز تو گوشِ منه پارهپاره شد تو این کوچه دلِ مضطرِ من *تو رویِ دستِ منی اما تو رو گم کردهام دستوپا کمتر بزن، من دستوپا گم کردهام*