قرآن بخون

لبم خشکیده اما دلم از دوریت آبه
نگفتی میری دخترت شب‌ها بی‌تابه

سه شبه دارم خواب روی پاتو می‌بینم
ولی حالا سرت روی دامن من خوابه

میگم هر شب برات لالایی
چشات بازه بخواب بابا

لالا لالا لالا النگوهامو دزدبدن
وای لالا لالا لالا به معجرم می‌خندیدن

وای لالا لالا لالا رسیدن و زدن ما رو
وای لالا لالا لالا چش عمومو دور دیدن

قرآن بخون من که ندارم خیزرون
لب‌هام شده مثل لبای تو پر ز خون

رسیدی بابا اما حالا که خیلی دیره
یه وقتی اومدی که سه سالت زمین‌گیره

تا که راه میرم دخترای شامی می‌خندن
میگن پیره و باز عمه دستامو میگره

دیگه خستم میام باهات
ببر میری منم همرات

وای لالا لالا لالا چقدر سر تو پاشیده
وای لالا لالا لالا کی پیرهنت رو دزدیده

وای لالا لالا لالا غذا نخوردم این چند روز
وای لالا لالا لالا سر تو بوی نون میده

از روی نی دیدی پدر از ادن فاصله
گوشوارمو رو گوش دختر حرمله