غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
6675
31
- ذاکر: سیدرضا نریمانی
- سبک: واحد
- موضوع: شام غريبان
- مناسبت: شام غریبان
- سال: 1402
(غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب یود و تنی، روی خاک در صحرا)۲
غروب بود و روان، خون پاک در صحرا
غروب بود و شبی، ترسناک در صحرا
غروب بود و زمانِ هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اولِ اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
برید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
گمان کنید که او هم، زره به تن دارد
گمان کنید که یک کهنه پیروهن دارد
که جای سالم و بیزخم در بدن دارد
گمان کنید که این کشته هم کفن دارد
گمان کنید که هر قدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری، هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه، کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد؟
برای روضهی زینب، ببین جا دارد؟
غروب بود و مقاتل، که روضهخوان بودند
محارمان علی، بین ناکسان بودند
(امام ظهر، به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم، بین خیمهها تب داشت)۲
اگرچه دختر حیدر، غمی معذب داشت
هوای معجر خود را، همیشه زینب داشت
(تمام دخترکان را، سوار محمل کرد
برای رفتن خود، گریه کرد و دل دل کرد)۲
نداشت محرمی و مثل شمع، سوسو زد
به نیزهی سر عباس، خواهری رو زد
(گمان کنید، که چون دست را به پهلو زد
برای خواهر ارباب، ناقه زانو زد)۲
گذشت کرببلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، بخوان امان از شام
یا اباعبدالله...
غروب یود و تنی، روی خاک در صحرا)۲
غروب بود و روان، خون پاک در صحرا
غروب بود و شبی، ترسناک در صحرا
غروب بود و زمانِ هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اولِ اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
برید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
گمان کنید که او هم، زره به تن دارد
گمان کنید که یک کهنه پیروهن دارد
که جای سالم و بیزخم در بدن دارد
گمان کنید که این کشته هم کفن دارد
گمان کنید که هر قدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری، هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه، کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد؟
برای روضهی زینب، ببین جا دارد؟
غروب بود و مقاتل، که روضهخوان بودند
محارمان علی، بین ناکسان بودند
(امام ظهر، به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم، بین خیمهها تب داشت)۲
اگرچه دختر حیدر، غمی معذب داشت
هوای معجر خود را، همیشه زینب داشت
(تمام دخترکان را، سوار محمل کرد
برای رفتن خود، گریه کرد و دل دل کرد)۲
نداشت محرمی و مثل شمع، سوسو زد
به نیزهی سر عباس، خواهری رو زد
(گمان کنید، که چون دست را به پهلو زد
برای خواهر ارباب، ناقه زانو زد)۲
گذشت کرببلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، بخوان امان از شام
یا اباعبدالله...
نظرات
نظری وجود ندارد !